پربازدید
پربازدید

پربازدید

قیمت طلا در ایران امروز پنجشنبه 1مرداد94

 

ادامه مطلب ...

تیتر روزنامه های امروز پنجشنبه 1 مرداد 1394

 

ادامه مطلب ...

سقوط پهپاد جاسوسی امریکا در سماوه در جنوب غرب بغداد


پنتاگون سقوط پهپاد جاسوسی آمریکا در «السماوه» عراق را تایید کرد

به دنبال انتشار اخباری در رسانه‌های عراقی درباره سقوط پهپاد جاسوسی ایالات متحده در السماوه عراق، سخنگوی وزارت دفاع آمریکا این خبر را تایید کرد.

خبرگزاری فارس: پنتاگون سقوط پهپاد جاسوسی آمریکا در «السماوه» عراق را تایید کرد

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری فارس، وزارت دفاع آمریکا خبر سقوط پهپاد این کشور در منطقه السماوه استان المثنی عراق را تایید کرد.

سه شنبه شب(دیشب) بود که رسانه‌های عراقی خبر دادند یک فروند هواپیمای جاسوسی بدون سرنشین آمریکایی در نزدیکی کارخانه سیمان در صحرای «المساوه» استان المثنی سقوط کرد(جزئیات بیشتر).

به گزارش پایگاه هیل، وزارت دفاع آمریکا تایید کرد که یک فروند پهپاد مدل MQ-1 در حالی که پس از انجام ماموریت در حال بازگشت به پایگاه خود در عراق بود، سقوط کرد.

سخنگوی پنتاگون در این باره اعلام کرد که پهپاد مذکور پس از انجام ماموریت اطلاعاتی، نظارتی و شناسایی در حال بازگشت بود که به دنبال بروز برخی مشکلات فنی ارتباط مرکز با آن قطع شد.

«راجر کوبینس» سخنگوی وزارت دفاع آمریکا البته مدعی شد: «هیچ سلاحی روی این هواپیما وجود نداشت. ما در حال همکاری و کار با مقامات عراقی برای برگرداندن هواپیما هستیم». 

ادامه مطلب ...

پسر سهراب در شاهنامه


کانال سایت شرطبندی بت فیدو betfido

https://s28.picofile.com/file/8464158942/betfidp.jpg



http://s5.picofile.com/file/8167037350/%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%D8%A7%D9%86_%D8%A8%D8%B1%D8%B2%D9%88.jpg


سرگذشت برزو پسر سهراب


کنون بشنو از من تو ای رادمرد                   

یکی داستانی پر آزار و درد

 

 

زمانیکه افراسیاب بعد از جریان بیژن از پیکار رستم برگشته بود در حال فرار به همراه پیران و گرسیوز به شنگان رسید و در چشمه ای استراحت کرد ناگاه کشاورز تنومندی دید با صورتی سرخ و تنی چون کوه و سینه ای فراخ و گرزی به بزرگی درخت در دستش بود .  افراسیاب به پیران نگاه کرد و گفت : چهارصد سال از عمرم میگذرد و چنین مردی ندیده ام . سام نریمان و گرشاسپ هم اینگونه نبودند ، او از ما هراسی ندارد. پس به رویین گفت : به نزدش برو و او را پیش من بیاور تا بفهمیم فرزند کیست و اینجا چه می کند ؟ رویین نزد مرد رفت و گفت : ای دهقان اینجا چه میکنی ؟     پور پشنگ ، شاه چین با تو کار دارد . برزو به رویین گفت : جهاندار فقط یزدان است که روزی ده بندگان میباشد . پور پشنگ کیست ؟ من نمی آیم .        رویین خروشید که بس کن و اینگونه سخن نگو . افراسیاب نبیره فریدون و شاه توران است . چرا اینگونه حرف میزنی ؟     برزو گفت : سیاوش از ایران نزدش پناه گرفت و عاقبت بدی در انتظارش بود . شاه من خدای من است .      رویین عصبانی شد و دست به شمشیر برد اما برزو بازویش را گرفت و او را به زمین زد . رویین ترسید و سوار بر اسب شد و فرار کرد اما برزو دم اسبش را گرفت و رویین به زمین افتاد .   افراسیاب که از دور او را می دید به پیران گفت : احتمالا او شانس من است و می توانیم او را مقابل رستم قرار دهیم . سپس افراسیاب به گرسیوز گفت : نزدش برو و به نرمی با او سخن بگو و با چرب زبانی او را نزد من بیاور .    گرسیوز نزد برزو رفت و گفت : کسی با تو جنگ ندارد ما که از تو چیزی نخوردیم و فقط از آب چشمه نوشیدیم . بیا تا تو را نزد شاه ببرم . ما فقط میخواهیم راه را از تو بپرسیم .     برزو نرم شد و و نزد شاه رفت .  شاه با او به نرمی رفتار کرد و از نژادش پرسید .   برزو گفت : پدرم را ندیده ام . من و مادرم و چند زن در خانه ای قدیمی زندگی می کنیم . نام پدربزرگم شیروی گرد است که اکنون پیر است . مادرم تعریف می کند که روزی در فصل بهار که پدرش شیروی گرد مشغول کار بود ، مادرم در بیشه زار سواری را می بیند که از او آب میخواهد و وقتی مادرم را می بیند عاشقش می شود .

فروماند بر جای وز مهر دل                  

فرو شد دو پای دلاور بگل

و از اسب پیاده شد و با مادرم درآمیخت و بعد از آن دیگر مادرم او را نمی بیند . مادرم باردار میشود و مرا به دنیا می آورد .

افراسیاب او را به قصر خود دعوت کرد و گفت : اگر بیایی دخترم را به تو میدهم . من آرزویی دارم . مردی از ایران پدید آمده است که کسی توان رزم با او را ندارد و اسبی به نام رخش دارد       اگرچه قوی است اما تو از او قویتری . قد او از تو کوتاهتر است اگر بتوانی او را شکست بدهی   این لشگر و بوم و بر را از دریای چین تا بحر خزربه تو میدهم . برزو شادمان شد و پرسید نام آن مرد چیست ؟ .   افراسیاب  گفت : او را تهمتن میخوانند و نامش رستم است و نام پدرش زال پسر سام میباشد و در سیستان      زندگی می کند . برزو گفت : پادشاها تو از دست یک نفر چنین رنجور شده ای ؟ قسم به پروردگار و قسم به ماه فروردین که خشت را بالینش میکنم .    افراسیاب به خزانه دار گفت : ده کیسه زر با تاج و دیبای زربفت رومی و یاقوت و فیروزه و دویست خوبروی تاتاری و چینی و اسب و زرین لگام و دویست جوشن و تیغ و برگستوان و نیزه و تیر و گرز و گوسفند و بز و زر و دینار و گوهر به برزو بده .   برزو شاد شد و تعظیم کرد و سریع نزد مادرش رفت و تمام مالها را به او داد و گفت : شاه چین اینها را به من داده است و قرار است که در ازای آن من با رستم بجنگم و سر از تنش جدا کنم .      مادرش فریاد زد و گریان شد و گفت : مغرور به این درم و زرها مباش و جانت را به باد نده . شاه توران حیله گر است و فرزندان زیادی را بی پدر کرده است و سرهای زیادی را از تن جدا نموده است و دیگر اینکه رستم در جنگ مانند شیر است و دیوان بسیاری را کشته است و بسیاری از بزرگان ترکان را از بین برده است از جمله کاموس جنگی و خاقان چین و شنگل و فرطوس و اشکبوس و گرد دلاور سهراب دلیر و اکوان دیو و دیو سپید . مگر از جانت سیر شده ای ؟

تو زان نامداران نه ای بیشتر                   

از این در که رفتی مشو پیشتر 

ادامه مطلب ...